من (شنگول العلما) با آقای جوگیر وارد اداره‌ی بوق شدیم تا مجوز فلان را بگیرم.
منشی آن اداره همی مشغول موبایل خویش بود.
آقای جوگیر: ببخشید خانم من برای گرفتن موجوز فلان آمده‌ام.
او در حالی که تمام قد در موبایلش فرو رفته بود و فقط مقداری از دستش بیرون از موبایل بود، با اشاره دست فرمان ایست داد. یعنی که کمی صبر کنیم. تا کار شخصی‌اش تمام شود.
آقای جوگیر: او مشغول لعب است. خدا کند زودتر خاتم‌العب شود.
با تعجب بسیار گفتم چه گفتی؟
آقای جوگیر: منظور از لعب همان بازی موبایلی و منظور از خاتم‌العب همان گیم‌اُور است.
من: آهان. گویا او ولایتمدار نیست.
در همین هنگام منشی گفت: بفرمایید.
من: مزاحم نمی‌شویم اگر تمایل دارید به ادامه لعب خود بپردازید ما دو تن برگ‌چغندرانیم و به زودی به کارخانه‌ای می رویم تا تبدیل به قند شویم.
منشی آنچنان اخمی کرد که جوگیر آهسته به من گفت: الان کارمان را در گیر سه پیچ می‌اندازد.
من: حالا شاید در گیر دو پیچ انداخت. از این پیچ تا اون پیچ فرج است.امر به معروف و نهی از منکر هزینه دارد. هزینه اش را می دهیم و من یتق الله یجعل له مخرجاً. 
منشی اخمش را بیشتر کرد به طوری که ابروی سمت چپش رفت داخل ابروی سمت راستش و گوشه‌ی ابرویش از قوزک پای چپش بیرون زد.
با این اخم کاخ آرزوهایمان تبدیل به زمین آسفالتی شد که دو هزار و پانصد و پنج بار جهت کشیدن فاضلاب و غیره کنده شده است.
منشی: اکنون بروید و فردا بیایید.
من: چرا؟
منشی: مسول منگنه‌ی اداره نیست به مرخصی رفته است. شما دو فرم دارید باید منگنه شود و او اکنون نیست.
آقای جوگیر: این دلیل کاملا قانع کننده‌ای است. به هر حال ما در فیلد تخصصی دیگران نمی‌توانیم وارد شویم و منگنه تخصص خاص خود را می‌خواهد. خداحافظ تا دیداری دوباره.
من: چه می‌گویی؟ دو ساعت روضه خواندم و
. وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا
. و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند،
سوره الطلاق آیه 2
آقای جوگیر: ببین اگر او عصبانی شود کارمان را می‌اندازد هفته‌ی دیگر و ما رسما بدبخت می‌شویم.
من نعره‌ای خروسی و بلند برآوردم به طوری که موهای رئیس اداره بوق در طبقه هفتم ریخت و تاس شد.
در همین هنگام صدای زنگ تلفن روی میز به صدا درآمد.
رئیس: خانم منشی کار ارباب رجوع را راه بیاندازید. درست است که من دیگر به شامپو نیازی ندارم ولی همسرم با این کله‌ی تاس مرا به خانه راه نمی‌دهد. هزینه کاشت مو از حقوتان کم می‌شود.
منشی: چشم. ببخشید جناب رئیس. 
من: الحمدللله گویا رئیس ولایتمدار است.
آقای جوگیر: این چیست که هی مدام می‌گویی این ولایتمدار نیست آن ولایتمدار است؟
 من: در حدیث زیر کلمه یضحک یعنی لبخند زدن و سارع یعنی با شتاب، خیلی کلمات مهمی است. با شتاب یعنی هر کار شخصی داریم کنار بگذاریم و سریع به سمت قضای حاجت مومن برویم. 
 الإمام الصّادق «ع»: ما آمن باللَّه، و لا بمحمّد «ص»، و لا بعلیّ «ع»، من إذا أتاه أخوه المؤمن فی حاجة لم یضحک فی وجهه، فإن کانت حاجته عنده سارع إلى قضائها، و إن لم تکن عنده تکلّف من عند غیره حتّى یقضیها له؛ فإن کان بخلاف ما وصفته فلا ولایة بیننا و بینه. (بحار75/176)(الحیاۀ ج 6 ص149)
امام صادق «ع»: آن کس که چون برادر مؤمنش براى طلب نیازى به او رو کند، به روى او لبخند نزند، به خدا و به محمّد «ص» و به على «ع» ایمان نیاورده است. اگر آنچه به آن نیاز دارد، در نزد او موجود باشد، باید هر چه زودتر(باشتاب) به سمت برآوردن احتیاج او برود، و اگر خود نداشته باشد، از دیگرى براى او تقاضا کند تا برآورده شود؛ اگر بر خلاف این باشد که گفتم، میان ما و آن شخص، ولایتى وجود ندارد.
آقای جوگیر: این را باید بر در هر اداره و بر در دل هر مومن  با طلا نوشت.
 
 
 
 

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قبل از بارداري تا دوران بارداري و زايمان دارالترجمه رسمي مطهري 186 تعميرکار پکيج هاي خانگي ايران رادياتور طراحی سایت و خدمات دیجیتال مارکتینگ روانشانی روز دانستنی های خودرو زاگرس چت|چت روم زاگرس|چت زاگرس ایلیا راپل بهترین هدیه برای عشقم