حبکده



فیلم رحمان 1400 درواقع محصول منوچهرهادی نیست محصول برخورد سیب‌زمینی‌وار ماست. یک گناه در سه جا، سه عقاب متفاوت داره.

کسی که در خانه گناه می‌کنه ضررش به خودش می‌رسه. 

کسی که در جامعه و خیابان گناه می‌کنه گناهش بیشتره. چون بقیه می‌بینند قبح گناه ریخته می‌شه  یا ممکنه تکرار کنند. 

 کسی که در جامعه  گناه می‌کنه و به گناهش افتخار می‌کنه عقابش خیلی خیلی بیشتره. چون داره الگوسازی گناه می‌کنه. منکر رو داره معروف جلوه می‌ده.

گناه یک آدم عادی در جامعه، با یک نفر بازیگر در جامعه، با یک نفر بازیگر در خود فیلم سینمایی برابر نیست.

یک مرحله از گناه شهوت‌رانی است. شهوت‌رانی می‌کنه اما در دل احساس پشیمانی هم داره. 

مرحله‌ی بعدی حب الشهوت. شهوت‌رانی می‌کنه و دوست هم داره.(پشیمانی نداره)

و مرحله‌ی بعدتر افتخار به شهوت‌رانی و زینت دانستن آن. زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوات‏.(آل‌عمران14)

بدحجابی و رقص در این فیلم هست، یک ابتکار جدید هم زده. شوخی‌هایی که بین لات‌هاست فرهنگ‌سازی می‌کنه. چقدر بی ادبانه است واقعا. 

حالا شخصیت‌های معروفی توی این فیلم هستند که باشن.

اگر فیلمی خوب فروخت دلیل بر این نمی‌شه خوبه. کلی مطالب خلاف اخلاق هم هست که در فضای مجازی میلیون‌ها بار دیده شده دلیل بر خوب بودنش نیست.

و جالب‌تر اینکه حتی اسم این فیلم هم اشکال داره.رحمن صفت ذات هست یعنی مقابل ندارد و مخصوص خداست. رحیم صفت فعل هست و مقابل دارد و مقابل آن غضب است. اسم‌هایی مثل رحمن و صمد و . مخصوص خداست روی انسان نمی‌شه گذاشت. روی انسان می شه  عبدالرحمن یا عبد الصمد گذاشت. 

کانُوا لا یَتَناهَوْنَ‏ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (79)

[و] از کار زشتى که آن را مرتکب مى‏شدند، یکدیگر را بازنمى‏داشتند. راستى، چه بد بود آنچه مى‏کردند. (79)

وقتی یک بازیگر یا کارگردان یا معروف کار بد می‌سازه. باید این قدر بگیم که خجالت بکشه. نگیم باز می‌ره سازه یا بقیه می‌رن می‌سازن.

حالا شما هم سکوت می‌کنین یا در فضای حقیقی و مجازی نهی از منکر می کنید؟



در خویشتن خویش همی بودمی که ناگه یکی از مریدان به نزد من آمد و گفت: سلام شنگوالعلما. آمده‌ام تا مرا پند دهید. بر من روشن نمایید چگونه عیوب خود را بشناسم؟!
من: سلام بر تو. یکی از عیوب همسرت را به او بگو تا او تمام عیوب تو را از خریدهای عقد تا زمان حال حاضر برایت بگوید. و بدین گونه به تمام عیوب خود پی می‌بری و می‌توانی در جهت رفع آنان کوشا باشی.
شاگرد: من نیز می‌توانم چون او کنم.
من: تو چون مکن. چان کن.
شاگرد: جکی چان؟!
 من: نه. منظورم از چان این است که او برخورد یوسفی ندارد تو برخورد یوسفی کن.
شاگرد: یعنی چه؟ 

ادامه مطلب

توسل و توکل باید با هم باشه 

توسل مثلا متوسل شدن به ایمه و زیارات امامان. مثلا دعای توسل. 

توکل مثل مناجات ها. مراجعه فقط به خدا که خدا همه کاره است. مثلا دعای جوشن کبیر 

محور توحید است. 

هم مناجات و هم زیارات باید باشند. قرآن هم که جای خود.  

کلمه حسبنا الله که محور توحید است دقیقا وسط این آیه مثل نگین می درخشد. 

آیه زیر می گه توکل و توسل با هم (هم خدا چیز می ده هم رسول) اما محور توحید و توکل به خداست (حسبنا الله). اما دوباره در آخر آیه قرآن می گوید توکل و توسل باهم. هم خدا از فضلش می ده هم رسول. در آخر هم می گوید هدف همه این ها رسیدن به خداست.توحید انا الی الله راغبون^_^ 

وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ

 اگر آنان به آنچه خدا و پیامبرش به آنان دادهاند راضی میشدند و میگفتند: خداوند (و آنچه او صلاح بداند) برای ما بس است، خدا و پیامبرش به زودی از فضل خود به ما خواهند داد و ما تنها به پروردگار، راغب و امیدواریم، (اگر چنین میگفتند، برای آنان بهتر بود).

سوره التوبه آیه 59


الگوی ن الان فلان زن کاراته بازه که می زنه طرف مقابل رو نصف می کنه یا مادری که تولید شهید کرده ^_^ 

قرآن این همه در مورد حضرت موسی ع گفته 

اما اصلا در مورد پدر موسی ع نگفته که کی بوده کجا بوده، 

از پدر موسی ع نگفته اما در مورد نحوه راه رفتن دختر شعیب ع همسر آینده موسی ع گفته.

لابد مهمه که گفته^_^  

حالا بانوان ورزشکار ما آیا مثل دختران شعیب ع هستند یا جلوی دوربین های بین المللی با هزاران چشم نامحرم. حجاب فقط چند تیکه پارچه است یا باید حیا از تمام حرکات و کلمات بریزد. [لبخند]

فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

 ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمیداشت، گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد. هنگامی که موسی نزد او ]= شعیب[ آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: نترس، از قوم ظالم نجات یافتی

سوره القصص آیه 25اگر کلمه ((استحیاء(( را نکره ، - بدون الف و لام - آورد، برای رساندن عظمت آن حالت است ، و مراد از اینکه راه رفتنش بر ((استحیاء(( بوده ، این است که : عفت و نجابت از طرز راه رفتنش  پیدا بود، (تفسیر المیزان) 

ورزشی درست است بدون دوربین بدون نامحرم محیط کاملا نه مسلمانانه[لبخند]. 




 
من (شنگول العلما) با آقای جوگیر وارد اداره‌ی بوق شدیم تا مجوز فلان را بگیرم.
منشی آن اداره همی مشغول موبایل خویش بود.
آقای جوگیر: ببخشید خانم من برای گرفتن موجوز فلان آمده‌ام.
او در حالی که تمام قد در موبایلش فرو رفته بود و فقط مقداری از دستش بیرون از موبایل بود، با اشاره دست فرمان ایست داد. یعنی که کمی صبر کنیم. تا کار شخصی‌اش تمام شود.
آقای جوگیر: او مشغول لعب است. خدا کند زودتر خاتم‌العب شود.
با تعجب بسیار گفتم چه گفتی؟
آقای جوگیر: منظور از لعب همان بازی موبایلی و منظور از خاتم‌العب همان گیم‌اُور است.
من: آهان. گویا او ولایتمدار نیست.
در همین هنگام منشی گفت: بفرمایید.
من: مزاحم نمی‌شویم اگر تمایل دارید به ادامه لعب خود بپردازید ما دو تن برگ‌چغندرانیم و به زودی به کارخانه‌ای می رویم تا تبدیل به قند شویم.
منشی آنچنان اخمی کرد که جوگیر آهسته به من گفت: الان کارمان را در گیر سه پیچ می‌اندازد.
من: حالا شاید در گیر دو پیچ انداخت. از این پیچ تا اون پیچ فرج است.امر به معروف و نهی از منکر هزینه دارد. هزینه اش را می دهیم و من یتق الله یجعل له مخرجاً. 
منشی اخمش را بیشتر کرد به طوری که ابروی سمت چپش رفت داخل ابروی سمت راستش و گوشه‌ی ابرویش از قوزک پای چپش بیرون زد.
با این اخم کاخ آرزوهایمان تبدیل به زمین آسفالتی شد که دو هزار و پانصد و پنج بار جهت کشیدن فاضلاب و غیره کنده شده است.
منشی: اکنون بروید و فردا بیایید.
من: چرا؟
منشی: مسول منگنه‌ی اداره نیست به مرخصی رفته است. شما دو فرم دارید باید منگنه شود و او اکنون نیست.
آقای جوگیر: این دلیل کاملا قانع کننده‌ای است. به هر حال ما در فیلد تخصصی دیگران نمی‌توانیم وارد شویم و منگنه تخصص خاص خود را می‌خواهد. خداحافظ تا دیداری دوباره.
من: چه می‌گویی؟ دو ساعت روضه خواندم و
. وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا
. و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند،
سوره الطلاق آیه 2
آقای جوگیر: ببین اگر او عصبانی شود کارمان را می‌اندازد هفته‌ی دیگر و ما رسما بدبخت می‌شویم.
من نعره‌ای خروسی و بلند برآوردم به طوری که موهای رئیس اداره بوق در طبقه هفتم ریخت و تاس شد.
در همین هنگام صدای زنگ تلفن روی میز به صدا درآمد.
رئیس: خانم منشی کار ارباب رجوع را راه بیاندازید. درست است که من دیگر به شامپو نیازی ندارم ولی همسرم با این کله‌ی تاس مرا به خانه راه نمی‌دهد. هزینه کاشت مو از حقوتان کم می‌شود.
منشی: چشم. ببخشید جناب رئیس. 
من: الحمدللله گویا رئیس ولایتمدار است.
آقای جوگیر: این چیست که هی مدام می‌گویی این ولایتمدار نیست آن ولایتمدار است؟
 من: در حدیث زیر کلمه یضحک یعنی لبخند زدن و سارع یعنی با شتاب، خیلی کلمات مهمی است. با شتاب یعنی هر کار شخصی داریم کنار بگذاریم و سریع به سمت قضای حاجت مومن برویم. 
 الإمام الصّادق «ع»: ما آمن باللَّه، و لا بمحمّد «ص»، و لا بعلیّ «ع»، من إذا أتاه أخوه المؤمن فی حاجة لم یضحک فی وجهه، فإن کانت حاجته عنده سارع إلى قضائها، و إن لم تکن عنده تکلّف من عند غیره حتّى یقضیها له؛ فإن کان بخلاف ما وصفته فلا ولایة بیننا و بینه. (بحار75/176)(الحیاۀ ج 6 ص149)
امام صادق «ع»: آن کس که چون برادر مؤمنش براى طلب نیازى به او رو کند، به روى او لبخند نزند، به خدا و به محمّد «ص» و به على «ع» ایمان نیاورده است. اگر آنچه به آن نیاز دارد، در نزد او موجود باشد، باید هر چه زودتر(باشتاب) به سمت برآوردن احتیاج او برود، و اگر خود نداشته باشد، از دیگرى براى او تقاضا کند تا برآورده شود؛ اگر بر خلاف این باشد که گفتم، میان ما و آن شخص، ولایتى وجود ندارد.
آقای جوگیر: این را باید بر در هر اداره و بر در دل هر مومن  با طلا نوشت.
 
 
 
 

وقتی یکی حساسه با کوچکترین شوخی و مطلک ناراحت می شه چه خاکی تو سرمون بکنیم. ^o^ 

من خودم دنبال خاک های زیادی گشتم که بریزم بسرم. (^o^) 

اما فایده نداشت حتی چندبار هم خاک و آب قاطی کردم و گل درست کردم و زدم به سرم اما باز هم فایده نداشت. چون جهان بینی طرف رو بخوایم درست کنیم مقداری کمی جون انسان بالا می آد. تقریبا تا لب. ^_^. 

بهترین راه حل که بهش دست یافتم حدیث زیره. هرچند طرف حساسه بازهم یه سری توجیه می کنه اما این حدیث رو بگید. 

گوش کن یادداشت کن به دردت می خوره

النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله: اطلب لأخیک عذرا فإن لم تجد له عذرا فالتمس له عذرا.

البحار 75/ 197

پیامبر (ص) فرمود: برای برادر (دینی) خود عذری بطلب، اگر عذری برای او نیافتی با تلاش هر چه بیشتر آن را برای او جستجو کن. 

یعنی اگر نشستی سر سفره بهت تعارف نکردن یا سلام کردی جواب ندادن آن ها دشمنان خونی تو نیستند عذر پیدا کن عذر پیدا نکردی عذر بتراش جون مامانت. (^o^). 

مثلا جواب سلام نداد نشنیده تعارف نکرد فکرش مشغول بوده او جزو دار و دسته مغول ها نیست و قصد حمله ندارد این را مطمین باش^_^. 


 
ما ها اکثرا دنبال ذکرهای خاص هستیم تا مشکلمان حل شود یا به درجات عالی عرفان برسیم. و اگر جایی کسی ذکری را بگوید سریع یادداشت می کنیم. تا حتما بگوییم. 
من می خواهم ذکری بگویم تا با آن کوه را جابه جا کنید. 
ذکر این است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ 
 ذکر به همین سادگی است. از خودم نمی گویم حضرت نوح ع با همین ذکر کشتی را هدایت می کرد. 
وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ
 و (نوح به مسافران کشتی) گفت: بر آن سوار شوید که حرکت و توقّفش با نام خداست همانا پروردگار من آمرزنده و مهربان است
سوره هود آیه 41
اگر با بسم الله نمی توانیم بزرگترین مشکلاتمان را حل کنیم مشکل از بسم الله نیست مشکل از ماست. 
اگر ما عبد باشیم و با تقوا این ذکر کار می کند. 
درون و بیرون را خدایی کنیم، با یک بسم الله هر دری باز می شود. ذکر زمانی کار می کند که ذاکر باخدا باشد. 
اهل معرفت گویند:
بسم الله من العبد بمنزلة کن من المولی 
این جمله را اهل معرفت گویند. 
یعنی همان طور که خدا اراده می کند و می شود( کن فی) . 
عبد واقعی با بسم الله همان کار را می کند. بسم الله می گوید و می شود. 
حال سعی کنیم عبد بشویم تا بتوانیم با بسم الله کوه را جا به جا کنیم نه ذکر خاص رمال و فالگیر. 
حال اگرچه رسیدن به این مقام سخت است اما خود بسم الله هم به ما کمک می کند. یعنی ما از بسم الله کمک می گیریم که عبد شویم. از بسم الله کمک می گیریم که به مقام بسم الله برسیم. 
عادت کنیم هر کاری را با نام او آغاز کنیم تا در تمام حالات با او باشیم. 
اگر عادت کردیم به بسم الله. مسلما چون اول گناه نمی توانیم بسم الله بگوییم انجام نمی دهیم و چون اول کار معمولی بسم الله بگوییم ثوابش دو چندان می شود. مثل اول مهمونی بسم الله بگوییم یا اول درس. درس و مهمانی به قصد قربت می شود و ثواب بیشتر. 
 
قالَ اللّه‏ُ عَزَّ و َجَلَّ. اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه‏ُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِکَ لَهُ فى اَحوالِهِ؛پیامبر ص: خداوند می فرماید: «. هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، خداى متعال مى‏گوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم».امالی(صدوق) ص 1774 - عیون اخبار الرضا ج 1 ، ص  300 ، ح 59
پیامبر صلی الله علیه و آله  :عَنِ اللّهِ جَلّ وَ عزَّ أنَّهُ قالَ: کُلُّ أمرٍ ذى بالٍ لَم یُذکَر فیهِ بِسمِ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ؛از خداوند عزیز و جلیل نقل کرده است که فرمود: هر کار ارزشمندى که در آن بسم اللّه‏ ذکر نشود ناقص است.بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 73، ص305

احوال ما در هر بلا راضی ز دوست، خوف و رجا

خود را قضاوت می‌کنم نی هر کـسی را هر کجا

هم حسن فاعل بایدت هم حسن فعل اندر جهان

با کار نیک و نیک کار محسن شو و مخلص بیا

در خـود نـظـر کـن ابـتـدا سـبحـانه سبحــانه

رو سوی آن مشکـل‌گشـا آنـگـه کـه آیـد بأسنا

باسنا یعنی (ناگواری‌ها(قرایتی)، سختی‌ها(رضایی)، مجازات(مکارم)، عذاب(المیزان))

بلا که می‌آد واکنش ما چی باشه؟ سیل و زله و غیره بلا هست، نیست، چی هست؟

واکنش ما چی باشه؟ چی بگیم؟ 

این شعر بالا خیلی مختصر و مفید جواب همه‌ی سوال ها رو در زمینه بلا داده است. این شعر رو یکی از شاعران بزرگ و گل و باحال و با شخصیت گفته. خدا خیرش بده از شاعران معاصر است. همه با هم برای این شاعر دست به دعا برداریم  و بخواهیم که عاقبت به خیر شود. ان‌شاءالله. 

در همین جا متذکر می‌شوم شاعرش خودمم.^_^ ^o^ 

چون این سوال یک سوال حساسه و جوابش طولانیه. جواب رو در ادامه مطلب می‌ذارم.

ادامه مطلب


تلاش کردم باز هم کتاب چاپ کنم، مطالبی شبیه همین که می‌نویسم. بعد از یک سال و نیم مرحمت کرده گفتند ما فقط روی کتاب‌های با موفقیت نود درصد سرمایه‌گذاری می‌کنیم. من بخواهم کتاب چاپ کنم در سه سوت می‌توانم اما انتشارات خوب صدها سوت طول می‌کشد. indecision
 فعلا من از کاسبی و منبر رفتن برای شماها می‌آم پایین احتمالا سه ماه. بروم کارگری بنمایم کمی. پوستم احتمالا کنده بشه smileyاما درآمدش خوبه. تمرین کنم مقاومتم رو ببرم بالا آماده شم برای ظهور. اگر بینش وقت بود می‌نویسم باز هم اگرنشد هم که هیچ.
یک سوالی در مورد ایجاد رغبت در نماز از من شده بود، برای کسانی که می‌خواهند شروع به نماز خواندن کنند.
 از این جوابی که دادم خودم پندها گرفتم. یعنی یه پندی دادم که خودم بلد نبودم. coolگفتم برای شمایان هم بنمایم بلکم شمایان هم پندی نیوش کنید.
ان‌شاءالله خودم بتونم به پندهای خودم عمل کنم.

ادامه مطلب

ظاهرا از بس من از توی بلاگفا شکلک آوردم توی اینجا تصمیم گرفتند توی بلاگ هم شکلک بذارنlaugh

فقط شکلکاش زشته و کمه یه مقدار که به خوشکلی خودم می بخشمlaugh

به منزل دوستم آقای جوگیر رسیدم و در زدم.
یک صدای بچگانه پنج - شش ساله از پشت در گفت کیه؟
من نیز چون خیلی احساس باحال بودندی کردم. صدایم را مدل ببعی کردم و گفتم: منم منم مادرتون.laugh

وقتی در باز شد دیدم مادرجوگیر و دخترش پشت در هستندindecision

صدایم را صاف کردم و گفتم: ببخشید آقای جوگیر هست؟
مادر: من و منگول داریم می‌رویم بیرون. حبه‌ی گوریل‌انگوری هم توی اتاقش استindecision
پس از پایان نماز او را گفتم: امروز انتخابات است.
جوگیر: بگذار ما در کنج عزلت خود بمانیم. 
من: از چه رو کنج عزلت گزیدی؟
جوگیر: تو خود گفتی:
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
من: روز مخصوص کار و جهاد است و شب مخصوص عزلت.
جوگیر: من کاری به ت ندارم. بگذار اندر عزلت خود بمانم و با معبود خویش تنها.
من: تو هیچ می‌دانی اسلام خیلی دو بعدی است
مرید: از چه رو.
من: اسلام خیلی دو بعدی است. هم بعد فردی دارد، هم بعد اجتماعی.
مثلا نماز و زکات. نماز بعد فردی و زکات که کمک به فقیر است و. بعد اجتماعی، همه جا با هم به کار برده شده است.
نماز مستحب بعد فردی و نماز واجب به جماعت، بعد اجتماعی.
اگر در هنگام برپایی نماز جماعت، نماز فرادی بخوانی به صورتی که عدالت امام جماعت زیرسوال برود، نمازت باطل است.(طبق نظر برخی مراجع) 
 نماز جماعت نمونه کوچکی از تمرین اطاعت از رهبر جامعه‌ی اسلامی است. زودتر از امام جماعت (رهبر) عمدا ( سرخود) حرکت کنی، نمازت باطل است. امام جماعت (رهبر) از حدود مشخص نماز (حدود مشخص الهی) کرد، مامومین روی پای خود می‌زنند تا امام نمازش را درست کند. اگر امام جماعت (رهبر) دچار مشکل یا فوت شد، یکی از صف اول نماز جماعت (صف اول فقه) جلو می‌رود و دوباره بقیه پشت سر امام (ولی فقیه) حرکت می‌کنند. دو امام جماعت نمی‌توان داشت. کسانی که صف اول نماز جماعت (پشت رهبر) می‌ایستند باید از بقیه عادل‌تر باشند. باید صف مسلمین به هم پیوسته باشد کسی جدا بیفتد نمازش صحیح نیست.
حتی در سوره‌ی حمد هم کلی بعد اجتماعی نهان است.
او: بر ما روشن بنمایید.
من: مثلا ایاک نعبد (ما تنها عبد تو هستیم) دو بعد دارد. بعد فردی یعنی من و تمام اعضایم عبد تو هستیم. و بعد اجتماعی یعنی من و تمام اجتماع و تمام عالم عبد تو هستیم. ایاک نعبد در بعد فردی یعنی عبد خدا نَعْبُدُ إِلهَکَ هستیم در تمام شئون.
أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ .(بقره133) آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامى که به پسران خود گفت: پس از من، چه را خواهید پرستید؟ گفتند: معبود تو، و معبود پدرانت (بقره133) 
ایک نعبد در بعد اجتماعی یعنی عبدالله هستیم و عَبَدَ الطَّاغُوتَ نیستیم.
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ‏ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ (مائده60) بگو: آیا شما را به بدتر از[صاحبانِ‏] این کیفر در پیشگاه خدا، خبر دهم؟ همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده، و آنان که عبد طاغوت شده‌اند. اینانند که از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست گمراه‏ترند. (مائده60)
و حتی صراط مستقیم هم دو بعد دارد.
بعد فردی صراط یعنی عبد شیطان نبودن و عبد خدا بودن: 
وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (یس61) و اینکه مرا بپرستید؛ این است راه راست! (یس61)
بعد اجتماعی صراط یعنی اطاعت از رسول و ولایت را قبول داشتن.
وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقیماً (نساء68) وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ‏ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً (نساء69) و قطعاً آنان را به راهى راست هدایت مى‏کردیم. (نساء68) و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته‏[یعنى‏] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند. (نساء69)
اصلا بگذار خیالت را راحت کنم.

ادامه مطلب


با تنی چند از مریدان می‌رفتمی. یکی از مریدان را در جمع ندیدم.
جویای حالش شدم.
مریدی گفت: برویم منزلش حال وی را جویا شویم.
همه با هم راهی منزل وی شدیم و در زدیم.
وی با زیرشلواری پاچه کوتاه در را باز کرد.
وی: استاد شنگول‌العلما. شما اینجا چه می‌کنید؟ دستور می‌دادید من خویشتن خویش را با پس گردنی خدمتان می‌آوردم.
من: ای وی! بقیه‌ی زیرشلواری‌ات کجا رفته است؟ گویا رفته‌ای جوج و نوشابه با شلوارک زده‌ای؟
وی: نفرمایید استاد. مقداری از پاچه‌ام را به مادرم انفاق کردم تا برای دستگیره‌ی قابلمه استفاده بنماید.
من: چون توانستی چون کنی و از زیرشلواری که هویت توست بگذری و انفاق کنی؟
وی: شما خود گفتید سه دسته‌ حب داریم و من خواستم به گونه‌ای از حب اعلی برسم.
من: بر ما انواع حب را روشن بنمای. یک عده از مریدان در کلاس حضور نداشتند.
وی: یک عده‌ای یستحبون یعنی حب شدید دنیا و ترجیح دنیا بر آخرت دارند. یستحبون باب استفعال، شدت را می‌رساند. حب شدید دنیا مثلا حب شدید مقام یا خانه یا اتول یا فرزند یا حزب یا گرفتاری می‌آورد. مثلا آنچنان به خانه‌ی پدری علاقه دارد که با وجود جوانان مجرد فامیل، مانع تقسیم ارث می‌شود. یا آنچنان به مقامی علاقه دارد که در انتخابات هر دروغی را برای رسیدن به مقام می‌گوید. زبیر از یاران بسیار خوب پیامبر(ص) که حتی می‌توانست به مقام ابوذر و سلمان برسد به خاطر حب فرزند از راه به در شد. حب شدید شوهر مانع رفتن او به جهاد می‌شود. یا حب شدید زن باعث می‌شود، مانع پوشش بد او نشود و
 الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ‏ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فی‏ ضَلالٍ بَعیدٍ (ابراهیم3) همانان که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى‏دهند و مانع راه خدا مى‏شوند و می‌خواهند آن را منحرف کنند. آنانند که در گمراهى دور و درازى هستند. (ابراهیم3) حب شدید دنیا دو مرحله خطرناک بعدش را به دنبال دارد. یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ و همچنین یَبْغُونَها عِوَجاً. هم مانع راه خدا می‌شوند در درون خود و بعد دیگران و هم آن را عوج می‌کنند. عوج یعنی راه راست را با انواع روش‌ها کج می‌کنند. یعنی تئوری‌سازی راه کج. خیلی تئوی و علمی گناه را توجیه می‌کند و حلال را حرام می‌کند.
گروه دوم به صورت معقول حب دنیا دارند. وَ قَالَ ع النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا وَ لَا یُلَامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ. على علیه السّلام فرمودند: مردم فرزندان دنیا می‌باشند و کسى را به خاطر دوستى مادرش سرزنش نمی‌کنند.(حکمت295‌ نهج‌البلاغه)
گروه سوم: ابرار هستند. آنچه را دوست دارند، انفاق می‌کند.
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ‏ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ (آل‌عمران92) هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و از هر چه انفاق کنید قطعاً خدا بدان داناست. (آل‌عمران92)
ثروتمند بی‌انفاق فقیر است. و ثروتمند خوشگذارن کور است. برای همین توصیه شده با خوشگذران زیاد نگردیم. و قانع در مصرف باشیم، نه قانع در تولید، تا آزاد و رها زندگی کنیم.
على(ع): اى مردم مال دنیا و لذت آن، وبا می‌آورد. از آن اجتناب کنید. اگر از آن دل ببرید گواراتر است تا اینکه به آن اطمینان پیدا کنید. اگر در دنیا به اندازه احتیاج مال پیدا کنید بهتر است از اینکه ثروت زیاد بدست آورید. کسانى که در دنیا مال زیاد بدست آورند گرفتار فقر می‌شوند، و هر کس قناعت کند آسایش پیدا می‌کند، هر کس از زیبائى‏هاى آن خوشش بیاید و گول بخورد، کور مى‏شود. (بحار الانوار،ج‏2،ص578)
وی: استاد من نیز با اینکه زیرشلواری خویش را بسیار دوست داشتم پاچه‌اش را انفاق کردم.
من: احسنت. چون توانستی از پاچه‌ی زیرشلورای خود بگذری تو را کله‌پاچه مهمان می‌نمایم.
وی: ولی استاد هرچه از نامزدم می‌خواهم مثل حضرت زهرا(س) که لباس عروسی خود را انفاق کرد، او هم از لباس عروسی پوشیدن بگذرد، نمی‌گذرد. هر چه می‌گویم به جای خریدن لباس عروسی، پولش را انفاق کنیم، قبول نمی‌کند.
من: همین الان خود تو سه گروه را توضیح دادی. گروه یستحبون، گروه حب معقول و گروه ابرار. خب نامزد تو در گروه دوم است. اگر بخواهی به زور او را از گروه دو بیاوری گروه ابرار، باعث می‌شود او عقده‌ای شود. نه تنها به مقام ابرار نمی‌رسد بلکه از ابرار بدش می‌آید. جمله‌ای که می‌خواهم بگوم تکبیر دارد.
انسان‌ها را در همان گروه و همان‌طوری که هستند بپذیر. ظرفیت‌شناس باش و بعد با احادیث و قرآن و . فرهنگ سازی کن، ظرفیت‌سازی کن تا بالاتر بیایند. تغییر یک درجه یک درجه است و سال‌ها زمان می‌برد. اگر به جای فرهنگ‌سازی از زور استفاده کنی ظرفیت‌سوزی می‌کنی و عقده‌ای می‌شوند. 
فرهنگ‌سازی ظرفیت‌سازی است و کار زوری ظرفیت‌سوزی. البته در حق‌الناس و بیت‌المال و ظلم جمعی و پایمالی حقوق اجتماعی و . قانون و زور وجود دارد. 
همگان تکبیر گفتند.
وی: استاد اینکه می‌گویید دیگران را در همان درجه‌ای که هستند بپذیر آیه‌ای هم دارید؟

ادامه مطلب


برای تدریس ریاضی وارد کلاس مهندسی دخترها شدم.
همگان بلند شدند. اکثر دختر‌ها بد پوشش بودند. 
از قیافه‌ها فهمیدم خیلی به شنیدن سخنان من اهمیت می‌دهند. چون عده‌ای گوششان را از روسری بیرون گذاشته‌ بودند تا بهتر بشوند و از سخنان گهربار من بهتر بتوانند استفاده کنند.
 هر چند که کار بی‌تاثیر و گناهی بود و انسان یاد آینه‌بغل بلدوزر می‌افتاد اما به هر حال کاری از دست من برنمی‌آمد.
شروع کردم به تدریس.
در همین هنگام ناگهان سوسکی روی میز قسمت استاد پیدا شد. سوسک با سرش رو به همگان سلامی کرد و او هم پای درس من نشست.

بانوان همه جیغ برآوردند که هان ای استاد سوسکی در کمین نشسته و آرام از همگان برده است.
گفتم: هیچ می‌دانید بدترین کاری که می‌شود با سوسک کرد چیست؟
همگان گفتند: نه.
گفتم: به جای اینکه با دمپایی بزنی بر سرش، با بی‌اعتنایی از کنار او رد شوی. این کار از صد عدد فحش بر آن سوسک بدتر است.
همگان از این سخن من در شگفت شدند و درس‌ها گرفتند و زان پس ایستاده به سخنان من گوش فرا دادند.
من که دیدم همگان این همه مشتاقند که ایستاده گوش می‌دهند با خود همی فکر کردمی که اکنون الان است و اکنون بعدا نیست. و لذا گفتم:
مهندس واقعی تمام حدود شرع را رعایت می‌کند و همواره شاکر است. اگر نیست، مهندس واقعی نیست.
دختری جوان زان سخن برآشفت و گفت چرا؟
گفتم:  عدد تقسیم بر بینهایت می‌شود چه؟ می‌شود اپسیلن یا عددی نزدیک به صفر.
دوم: بینهایت منهای هشت یا عدد می‌شود چه؟ می‌شود بینهایت.
هر مهندسی که دو جواب بالا را بداند، مقید به شرع و شاکر می‌شود.
دختر جوان گفت: استاد چه ربطی دارد؟
من: جوابش روشن است. عمر ما در آخرت بینهایت سال است. عمر ما در دنیا مثلا صد سال. صد تقسیم بر بینهایت می‌شود اپسیلن سال. عمر ما نسبت به دنیا صد سال است. عمر ما نسبت به آخرت اپسیلن سال یا چند ساعت است.  وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ‏ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهار.(یونس45)
و روزى که آنان را محشور و جمع می‌کند، گویى جز به اندازه ساعتى از روز (در دنیا یا برزخ) نمانده‌اند .(یونس45)
غیر ممکن است کسی مهندس باشد و بداند کل زندگی در دنیا حدودا چند ساعت است و حدود شرع را رعایت نکند. چند ساعت ارزش ندارد آدم این همه غصه دنیا بخورد و گناه کند. چند ساعت تحمل کن. 

طبق قانون احتمالات اگر فقط و فقط یک درصد حرف قرآن درست باشد، ده یا بیست سال ضرر نمی‌کنیم. بینهایت سال  عذاب است و بینهایت سال ضرر می‌کنیم. درصد آنطرف خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی  بزرگ است. قابل ریسک نیست. بینهایت عمر در پیش است.  بینهایت یعنی بینهایت. اگر خواب می‌بینیم یعنی روح وجود دارد. اگر روح هست پس عمر ما بینهایت است. بزرگترین هشدار و یادآوری عمر بینهایت ما همین خواب است.
این قانون از راه دومی هم قابل اثبات است. در این دنیا چهار بعد داریم. طول و عرض و ارتفاع و زمان. اگر کسی بتواند با ریاضت شرعی وارد بعد زمان آخرتی شود، می‌تواند طی‌الارض کند. یعنی مثلا هزار رکعت نماز را در چند دقیقه بخواند یا مسافت طولانی را در چند ثانیه طی کند. در قیامت چون خورشید نیست، إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ‏ (تکویر1) آن گاه که خورشید به هم درپیچد، (تکویر1) معیار بعد زمان خورشید نیست و تغییر می‌کند. در نتیجه یک روز آخرت معادل هزار سال دنیا می‌شود

ادامه مطلب


سا‌لها قبل بعد از کلاس‌های مکتبگاه خدمت استادالعلما رفتم تا باز کمی از ایشان بیاموزم.
در راه با هم می‌رفتیم و گپ می‌زدیم.
استادالعلما: من خودم دنبال همسری مناسب برای تو هستم.
من: دستتان درد نکند و همچنین پایتان و همچنین قلبتان و همچنین لوزالمعده و .
استادالعلما خندید.
استادالعلما: سعی کن در حرف‌های معمولی‌ات هم ذکر خدا باشد. مثلا می‌پرسند چطوری؟ بگو الحمدلله. می‌آیی؟ ان‌شاءالله می‌آیم. عصبانی می‌شوی، لااله‌الاالله شیطان می‌گوید کاری دست خودم بدهم‌ها! همین لااله‌الاالله و عادت به ذکر، تو را از آن کار باز می‌دارد. چشمت اگر اتفاقی به نامحرم ‌‌خورد بگو.
من: ماشاءالله.
استاد چند لحظه‌ای به من نگاه کرد و گذاشت دنبالم، تا دمپایی ابری را با بدن من آشنا کند.
من: استاد شوخی می‌نمایم. شما مرا می شناسید. منظورم همان استغفرالله بود.

استاد ایستاد و گفت: با هر چیزی شوخی ننما. در خودگویی‌ات تاثیر می‌گذارد.
من: باشد استاد. خواستم فضا عوض شود.
استادالعلما: تو هرچقدر هم عالم شوی بدون مدیریت خودگویی به جایی نمی‌رسی. همین ماشاءالله در خودگویی‌ات اثر می‌گذارد. 
من: یعنی چه؟
استادالعلما: مثلا داری حیاط را آب می‌دهی، در ذهن با خودت حرف می‌زنی. چرا من درآمدم کم است؟ پول آب چقدر زیاد بود! کاش خانه‌ای بهتر داشتم؟ کارم چقدر سخت است؟ فلانی چرا به من فلان‌طور حرف زد؟ مادرم فوت کند من چه کار کنم؟ و این خودگویی منفی است.
حالا فرض کن داری حیاط آب می‌دهی و خودگویی‌ات مثبت است. الحمدلله که کار دارم. آب هم نعمت بزرگی است. مگر من چقدر زنده‌ام این همه شور بزنم برای دنیا. هر مشکلی هم پیش آمد خدا هست. راستی فلان آیه یا حدیث چه زیباست. و .
وقتی می‌بینی مثلا در حال شستن چیزی یا کاری، داری خودگویی منفی می‌کنی مدیریت خودگویی را به دست‌گیر و آن را مثبت کن. یا سخنرانی استادی را همزمان با کار کردن گوش ده یا ذکر بگو، این همه آیه و این همه اسم خداوند در دعای جوشن‌کبیر. یا در نعمت‌ها تفکر کن.
استادالعلما هم باشی با خودگویی منفی به جایی نمی‌رسی. 
نماز با تفکر، تولید خودگویی مثبت می‌کند. به یادت می‌آورد الان کجایی، بعدا کجا می‌روی، عاشقی و معشوق داری و هزاران هزار جوایز نقدی دیگر.
در نمازت تنوع ایجاد کن تا از حالت عادت خارج شود تا فکر در آن باشد. انسان در حالت عادت، فکر نمی‌کند. تو بدون تفکر دنده‌ی اتول را عوض می‌کنی. پس بدون تفکر و مدل عادتی نماز نخوان. سوره‌های جزء سی‌ام را حفظ کن و هربار یکی را بخوان. یک مدل ذکر رکوع و سجده نگو. در سجده مثلا می‌توانی علاوه بر ذکر واجب، هر بار اسمی از خداوند را بگویی. مثلا یکبار در کل نماز بعد از ذکر سجده بگو شکراً لله. در نماز بعدی مثلا در کل رکوع‌ها و سجده‌ها بعد از سه سبحان‌الله بگو انت المالک و انا المملوک. و . هر بار یک دعا را در قنوت بخوان. این همه دعا. با ایجاد تنوع در نماز آن را از حالت عادت خارج کن تا تفکر هم در نمازت باشد. در سجده می‌توان هر دعایی را خواند. (وسائل‌الشیعه،ج6،ص307) و دعاهای توصیه شده هم وجود دارد. طبق فتوای مراجع خواندن آیات در سجده مکروه است.(مراجعه شود به مرجع)
ذکر مدام در حالت عادی وکارهای روزانه، حرف در دهان قلب گذاشتن است، تا قلب عادت کند به خودگویی عاشقانه. ذکر جهت‌دهی به خودگویی است. انسان بالاخره با خود خودگویی دارد. تو خودگویی را جهت ده. هم ثواب می‌بری، هم ذهن آرام می‌شود.
گاهی سوار درشکه عمومی می‌شوی و می‌بینی به ایستگاه آخر رسیدی و در این مدت بیست فکر منفی را با خود گفته‌ای. مراقب خودگویی‌ات باش تا معارفت را به خطر نیاندازد.
وارد مسجد شدیم.
لب حوض مسجد، کنار استادالعلما نشسته بودم که ناگهان بانویی محجوب و جوان وارد مسجد شد.
استاد یک پس‌گردنی آهسته به من زد و گفت: ببین شوخی شوخی داری کار دست خودت می‌‌دهی. قرار شد استغفرالله بگویی. 
من: استاد به قصد ازدواج هم نمی‌شود ماشاءالله گفت؟
دست استاد به سمت عصایش رفت که گفتم: شوخی کردم. به جان خودم شوخی کردم. ماشاءالله را بعد از ازدواج می‌گویم. قول می‌دهم.
من و استاد خندیدیم.
من: استاد چرا آن بانو دارد به سمت ما می‌آید؟
استادالعلما: نمی‌دانم.
من: استاد جذبه من او را گرفت. همین بانوی زیباروی را برایم خواستگاری کنید.
استادالعلما: آن بانوی چادری که فقط دو چشمش از زیر روبنده پیداست. تو از کجا می‌دانی زیباست.
من: حدس می‌زنم.
استادالعلما: او سطح دو است. به درد تو نمی‌خورد. تو با نهج‌البلاغه به روزرسانی شده‌ای.

ادامه مطلب


من و استادالعلما در راه می‌رفتیم که ناگهان گروهی از مغولان به سمت ما حمله کردند و توسط آن‌ها محاصره شدیم.
استادالعلما: حالا به نظرت چه کار کنیم؟
آهسته گفتم: استاد! جیغ بزنیم؟
استادالعلما: خجالت بکش.
من: نه استاد فکر بد نکنید. جیغ بزنیم و موهای هم را بکشیم، فکر کنند ما دیوانه هستیم. مثل بهلول که همه فکر می‌کردند دیوانه است و کسی با او کار نداشت.
استادالعلما: جلوی خوانندگان زشت است.
من: استاد! یا مرگ یا جیغ. 
ناگهان استاد موهای مرا گرفت و من هم موهای استاد را.
من: استاد یواش بکش. خیلی بدی.
بعد ناگهان فرمانده‌ی مغولان گفت: آیا شما استادالعلما هستید؟
من و استاد از حرکت ایستادیم و دست‌ها را انداختیم و موهایمان را صاف کردیم.
استادالعلما آهسته گفت: ای بر پدرت 
من: ای بر پدرم چه؟
استادالعلما: ای بر پدرت درود و دو صد بدرود.باز خوب شد جیغ نزنیدیم.
بعد استاد بلند گفت: من خودم هستم. بفرمایید.
فرمانده: مشکلی برای دو پسر رئیس ما پیش آمده است. از شما می‌خواهیم با نصیحت‌هایتان آن دو را به حالت عادی برگردانید.
استادالعلما: مشکل چیست؟
فرمانده: یکی از پسران عاشق لیلا نامی شده بود. برادر او بی‌خبر از این عشق، به خواستگاری لیلا رفت و با او ازدواج کرد. حال هر دو دیوانه شده‌اند. یکی از فراق لیلا و دیگری که ازدواج کرده از اذیت‌های لیلا.
استادالعلما: ان‌شاءالله اگر بتوانم کمک می‌کنم.
وقتی به آنجا رسیدیم. یک بلندگو وجود داشت و جمعیتی که منتظر سخنرانی استاد بودند. دو پسر هم در جایگاه مخصوص خودشان نشسته بودند.
من: استاد من می‌توانم سخنرانی کنم؟ من خیلی بلندگو دوست می‌دارم لطفا اجازه دهید.
استادالعلما: باشد. خرابکاری نکنی‌ها.
من: باشد.
پشت بلندگو رفتم و گفتم: سلام دوستان. نه دوستان نه. چرا نه. سلام دوستان دیگه. بله درست است سلام دوستان.
بعد ناگهان مراقب آمد یک پس کله‌ای به من زد.
من: ای بابا تو مال داستان قبل هستی. عجب گیری کردیما. اینان همه مَردند. سلام دوستان اشکال ندارد.
مراقب: این را زدم که حواست به دکمه‌ی بلندگو باشد.
دوباره بلند گفتم: سلام دوستان. عشق زمینی وجود ندارد.
ناگهان همه مغولان همه با هم از جایشان بلند شدند. من هول شدم بلندگو از دستم افتاد. و رفت لای چوب‌های کف صحنه گیر کرد.
هر چه زور می‌زدم بلندگو در نمی‌آمد.
همه مغولان تیر داخل کمان گذاشتند، در همین هنگام استاد یک پرش نینجاگونه کرد و روی صحنه آمد و بلند داد زد و گفت: او راست می‌گوید عشق زمینی وجود ندارد. بگذارید من توضیح دهم.

ادامه مطلب

در دانشگاه گوتانگوشیسانگ‌مانگ داشتم برای خود همی راه می‌رفتم که تنی چند از بانوان مرا شناختند و به زور مرا وارد سالن همایش کردند تا سخنرانی کنم.
پشت بلندگو رفتم و بلند داد زدم دوستان توجه کنید.
مراقب به سمت من حرکت کرد و با مشت آنچنان به پس کله‌ام زد که با کله رفتم اندرون میز.
مراقب: حتما می‌خواهی بپرسی چرا؟
من: آری.
مراقب: آخر این بانوان محترم دوستان تو هستند؟ نه واقعا می‌خواهم بدانم اینان دوستان شمایند که می‌گویید دوستان توجه کنید.
من: بر من ببخشایید. 
بلندگو را سرجایش درست کردم گفتم: لطفا به من توجه کنید حرف‌های مهمی می‌خواهم بزنم.
بعد که همه توجه کردند، گفتم:
بهشت زیرپای بانوی کارمند با ساعت کاری زیاد نیست.
بهشت زیر پای بانوی قهرمان جهان نیست.
بهشت زیر پای بانوی پولدار زیبارو نیست.
بهشت زیر پای بانوی قوی‌تر از مردان نیست.
بهشت زیر پای مادران هم نیست.
در همین هنگام ناگهان بلندگو قطع شد.
همه بانوان از جایشان بلند شدند. سکوت عجیبی همه جا را فرا گرفته بود.


ادامه مطلب


در مطلب زیر قانتات را گفتم که دو مدل ترجمه کنیم دو مدل زندگی کاملا متفاوت تولید می‌کند. حالا دو کلمه دیگرمی‌خواهم بگویم.
آیاتش را ننوشتم فقط آدرس دادم برای تحقیق. شاید یه کم پیچیده به نظر بیاد. و در حوصله همه نگنجد. اما شاید به شما کمک کند  تصورتون از دو کلمه در قرآن عوض شود و بگویید عجب. چه نکات پنهانی 
مطلبی که در اینجا گفته می‌شود فقط و فقط یک نظریه است ممکن است درست باشد و ممکن است کاملا و بالکل اشتباه باشد. و این نظریه را باید یک مرجع تقلید و نه حتی یک معمولی بررسی کند. نه من که اصلا درسش را هم نخوانده‌ام.
نظر من این است که امام زمان(عج) می‌آیند و بر اساس قرآن حرف می‌زنند اما ما چون از قرآن فاصله داریم فکر می‌کنیم علم جدیدی است.
امام زمان(عج) چند کلمه را معنی می‌کنند و سیستم بهزیستی بالکل عوض می‌شود. 
فرض کنیم دور از جان شما و من، اجاق یا بخاری یا شومینه‌ی من کور است و بچه‌دار نمی‌شوم. چه خاکی باید توی سرم بریزم؟ خاک جواب نمی‌دهد باید بتن با قدرت مقاومت بالا به سرم بریزم.
یا باید بروم مثلا زن دوم بگیرم که لینچان و بروسلی با هم می‌آیند و مرا از وسط به دو نیم تقسیم می‌کنند و زندگی می‌پاشد به در و دیوار در این زمان یا باید بروم توی یکی از این روستاها یک زنی که چهل و پنج تا بچه دارد و فقیر است از او خواهش کنم بچه چهل و پنجمش را به من بدهد، که کلی دردسر دارد. یا باید بروم مراحل هزینه‌بر درمان ناباروری را طی کنم یا باید بروم بهزیستی. فرض کنیم من گزینه بهزیستی را انتخاب کردم.
بهزیستی بروم می‌گوید تو باید مقداری از اموال یا نصف مالت را به نام یتیم کنی. من می‌گویم اگر بچه خودم هم بود و به من می‌گفت نصف اموالت را به نام من کن آنچنان می‌زدم توی گوشش که اسم و فامیل من و خودش و مادرش و همسایه‌ها را تا ده خانه آن طرف‌تر، همه با هم یادش برود.
حالا فرض کن یواشکی ساندویچ مغز خر را که توسط همسرم تهیه شده است، خوردم و راضی شدم اموالی را که ندارم بزنم به نامش. محرمیت فرزند را چه کار کنم؟ دختر آوردن راحت‌تر از پسر است. باید صیغه‌ی دختر را به پدرم بخوانم البت اگر پدرم زنده باشد. دختر می‌شود نامادری من و این‌گونه با من محرم می‌شود. اما اگر پسر بخواهیم چه خاکی به سر کنیم. اگر صیغه‌ی پسر را با فرض اینکه پدرزن فوت شده به مادر زن بخوانیم که به دختر مادرزن که همسر من است محرم بشود باز هم محرم نمی شود چرا؟ برای اینکه طبق یکی از آیات سوره نساء باید رابطه شویی بامادرزن شوهر فوت شده برقرار شود تا محرمیت با همسر من ایجاد شود. پس باید دنبال راه دیگر بگردیم. خلاصه یک دردسر و کار پیچیده و خر اندر خر و شیر اندر شیری است که نگو.
و من سراغ ندارم که ائمه از این قانون‌های محرمیت استفاده کرده باشند. شما سراغ دارید بگویید.
ما چند کلمه از قرآن را درست ترجمه کنیم تمام این مشکلات حل می‌شود.
و آن کلمه ما ملکت ایمانکم است. در اکثر ترجمه‌ها زیر این عبارت نوشته شده کنیز یا غلام یا برده و کلا خودشان را راحت کرده‌اند اما این معنی قدیم بوده. الان معنی دیگر می‌دهد.
بالاخره وقتی یک عبارتی چندین بار در قرآن تکرار می‌شود یک مقدار انسان باید شک کند. نکند چیز دیگری هم منظور بوده است؟

ادامه مطلب

 
من و پرنسس نشسته بودیم در مورد توکل حرف می‌زدیم که پسری جوان وارد شد و گفت ببخشید انگور دارید؟
من: انگور؟! انگور سیاه بدهم، انگور سفید بدهم؟ کدام را بدهم؟ 
انگور سفید، عسکری بدهم؟ ریش‌بابا بدهم؟ رطبی بدهم؟ منقی بدهم؟
انگور سیاه، ریش بابا بدهم؟ منقی بدهم؟ فرانسوی بدهم؟ شاهرودی بدهم؟ یاقوتی بدهم؟ کدام را بدهم؟
جوان: همه را بدهید.indecision
من: آخر این همه انگور را برای سر قبر پدرت می‌خواهی؟indecision
جوان: آری پدرم تازه فوت کرده، برای خیرات می‌خواهیم. شما حکیمی بزرگید. قبل از اینکه من بگویم، شما گفتید. من را به شاگردی قبول کنید.surprise
و او هم کنار پرنسس نشست.
من: لطفا پرنسس عقب بنشینند و شما هم جلو. اینجا که دانشگاه نیست قاط بنشینید. frown
جوان: باشد. اسمم محسن است و زین پس شاگرد شما.
پرنسس: بر ما معنای محسن را توضیح دهید، بلکم توکل ما بالاتر رود.
من: معنی اول محسن را بگویم، دوم را بگویم، سوم را بگویم و ؟ کدام را بگویم؟
پرنسس: همه را بگویید.
من: عجب گرفتاری شدیم‌ها. امان از دست این تبلیغاتindecision. همه، که وقت نمی‌شود. محسن معنای وسیعی دارد. یک طیف معنایی دارد. اما کمی از معنای محسن را برای شمایان روشن می‌نمایم که بفهمید چرا قرآن می‌گوید . وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ‏ (بقره195) . و نیکى کنید که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (بقره195)
من: محسن می‌تواند عاشق شود وگرنه عادل با عشق فاصله دارد.
محسن: شما لطف دارید البته من که هنوز دارم روی عاشق شدن فکر می‌کنم اما بنده‌ی خدا عادل فردوسی‌پور. چه کار به او دارید؟cool
من: منظور از محسن، نیکوکار و عادل، عدالت‌پیشه است.
محسن: اوکی.
من: اوکی. نعلبکین.
محسن: ببخشید ولی بزرگان معمولا گفته‌اند نه و نعلبکین‌هـــا!laugh
من: خب بزرگان گفته‌اند. من کوچیک بزرگانم. 
محسن: ببخشید. بفرمایید.
من: بله داشتم می‌فرمودم که عدالت یعنی تو بد کردی، من مجازات می‌کنم. عدالت یعنی تو کادو فلان مقدار آوردی، من هم همان مقدار می‌آورم. اما احسان یعنی تو بد کردی من گذشت می‌کنم. احسان یعنی تو خوب کردی من خوب‌تر می‌کنم. اصلا من خوب می‌کنم اگرچه تو خوبی نکنی، حتی اگر خواهرشوهر باشد. چون من برای خدا خوب می‌کنم. کسی می‌تواند گذشت کند که از خود برون آمده به خود فکر نکند. و این اولین گام عاشقی است. برون آمدن از خود.
 آن نفسی که با خودی بسته‌ی ابر غصه‌ای
                                         آن نفسی که بی‌خودی مه به کنار آیدت
 زن و شوهر محسن خوشبختند. وگرنه زن و شوهر عادل، دعوایشان زیاد است. العدل الانصاف و الاحسان التفضل(نهج‌البلاغه)
بالوالدین هم فقط احسانا داریم. بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا. عدلا و احسانا نداریم. بالوالدین با عدل برخورد کنیم در کارمان گره می‌افتاد چه گرهی.
پرنسس: عجب معنای عظیمی.
 
ادامه مطلب


در حجره‌ی خویش نشسته بودمی که ناگهان دیدم محسن با کلنگ دارد به سمت من می‌آید.
من هم شروع کردم به بلند داد زدن. آخر پاییز است. آخر پاییز است.surprise
محسن ایستاد و گفت: مرد ناحسابی تو الان باید کمک بخواهی آخر پاییز است یعنی چه؟
من: هیچی. گفتم شاید جوجه داشته باشی بخواهی آنان را بشماری و از کشتن من صرف نظر بنمایی. جوجه را آخر پاییز می‌شمارند.laugh
محسن نشست و گفت: تو به من گفتی برو ازدواج کن، خدا از فضلش به تو می‌دهد. ببین من، هم توکل کردم و هم تقوا پیشه کردم. الان تا زیرگلو رفتم توی قرض و اجاره خانه. تازه آرامش هم ندارم. آخر این چه راهنمایی بود که به من کردی؟
من: الان در دوره راستی‌آزمایی هستی. نمی‌شود که بگویی توکل کردم و فردایش همه چیز درست شود. نمی‌شود که الان صد تومان صدقه بدهی چند قدم آن‌طرف‌تر یک هزارتومنی گیرت بیاید. و بگویی آهان این همان پاداش ده برابری است. ایمان به غیب هزینه دارد، راستی‌آزمایی دارد، صبر می‌خواهد. و در فرآیند این صبر تو خالص میشوی.
 از خصوصیات مهم محسنین، صبر است. وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ‏ (هود115) و شکیبا باش که خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمى‏گرداند. (هود115) محسن چون می‌داند خدا راست می‌گوید. چون ایمان به غیب دارد، صبر می‌کند حتی اگر سال‌ها طول بکشد. حضرت موسی(ع) برای نابودی فرعون دعا کرد. خداوند هم گفت دعایتان قبول شد. قالَ قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقیما وَ لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (یونس89) فرمود: «دعاى هر دوى شما پذیرفته شد. پس ایستادگى کنید و راه کسانى را که نمى‏دانند پیروى مکنید.» (یونس89) هم دعا باید باشد که خداوند اجابت کند (أُجیبَتْ)، هم تلاش و استقامت و صبر. (فَاسْتَقیما) یک عده جاهل‌هم این وسط می‌آیند تا ناامیدت کنند تو به حرفشان گوش نده. (لا تَتَّبِعانِ لا یَعْلَمُونَ.)
یک عده می‌آیند می‌گویند ازدواج، تو این شرایط! مگر مغز نیم‌پز خر خورده‌ای؟frown مبارزه با مستکبر! قدرت جهانی! برو بابا. چند تا بچه با این شرایط. برو دکتر. اصلا خودم یک وقت برایت ‌می‌گیرم. (لا تَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ)
قرآن می‌گوید برو، برو. می‌گوید نرو، نرو.
یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (یوسف39) اى دو رفیق زندانیم، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟ (یوسف39)
آیا اینکه یک ارباب داشته باشی و قرآن باشد بهتر است، یا بخواهی در هر کاری به حرف مردم یا فلان دکتر و فلان مهندس که عقلش در چشمش است  گوش کنی؟ کدام بهتر است؟
اما این دعای حضرت موسی(ع) که اجابت شد چهل سال طول کشید تا به نتیجه برسد. قالَ قَدْ أُجیبَتْ دَعْوَتُکُما.(یونس89)
فاصله‌ی بین نفرین موسی(ع) و غرق فرعون، چهل سال بود. (تفسیر نورالثقین)  محسنین آن‌قدر صبر می‌کنند تا حرف خدا که مطمین به آن هستند را ببینند. 
نسبت صبر با ایمان چون نسبت سر با پیکر است. هر که را صبر نیست ایمان نیست‏. (تحف العقول287 )
مرویست که وحى فرمود خداوند به حضرت داود(ع) که: اى داود اخلاق خود را مانند اخلاق من کن، همانا یکى از اخلاق من صبر است و اجر صابر همین بس که اگر در حال صبر بمیرد شهید مرده (که ثواب شهید دارد)، و اگر زنده بماند زندگى با عزتى خواهد داشت و صبر کردن بر آنچه که هواى نفس می‌طلبد فتح و ظفر است بر او، و صبر کردن بر محنتها ظفر یافتن است بر گشایش کارها و راحتى بعد از آن (ارشاد القلوب ج‏2  ص107)
به قول معروف گر صبر کنی ز غوره آبغوره درست کنی.smiley
محسن بلند بلند خندید و گفت: این ضرب المثل گر صبر کنی را اشتباه گفتید.
من: درستش چیست؟
محسن: این را همه بلدند. گر صبر کنی ز غوره آش غوره درست کنی.frown
من: برو بابا. اصلا تو تا حالا آش دیدی؟
محسن: آری هر غذای اضافه توی خانه است توی قابلمه می‌ریزی هم می‌زنی آش می‌شود. پرنسس که چون می‌کند.
من: و حال من حدیثی بر تو می‌نمایانم که کف کنی. چون کف شامپو پشم غورباقه‌ی پرپر.
همین‌جا متذکر می‌شوم شامپو پشم غورباقه‌ی پرپر برای انواع موها کاملا طبیعی. با خود غورباقه صحبت شده خودش طبیعی می‌آید و کاملا طبیعی در ساخت کمک می‌کند.surprise
محسن: حدیث را بنمایید.

ادامه مطلب


متن زیر یک برداشت آزاد و کاملا ذوقی از آیات سوره نمل و . است. 
سردار سلیمانی پیش داعش رفت و گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. 
إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (النمل30) [نامه‏] از طرف سلیمان است و[مضمون آن‏] این است: به نام خداوند رحمتگر مهربان. (النمل30)
سردار گفت: بیایید تحت یک فرماندهی با شیطان بزرگ مبارزه کنیم و مسلمان واقعی باشیم. نه مسلمان قلدریکایی.
أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی‏ مُسْلِمینَ (نمل31) بر من برتری نجویید و به سوی من آیید در حالی که مسلمان[تسلیم حق‏] هستید (نمل31)
رئیس قلدریکا متوجه قدرت او شد، رو به اشراف اشغائیل گفت: من بدون شما آب هم نمی‌خورم. شما به من بگویید چه کار کنم؟
قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی‏ فی‏ أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (نمل32) گفت: «اى اشراف ‏[و ای بزرگان] در کارم به من نظر دهید که بى‏حضور شما[تا به حال‏] کارى را فیصله نداده‏ام.» (نمل32)
بزرگان اشغائیل گفتند: ما موشک‌های قدرتمند و تجهیزات نظامی قوی داریم. اما تصمیم نهایی با توست.
قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُری ما ذا تَأْمُرینَ (نمل33)گفتند: «ما سخت نیرومند و دلاوریم، و[لى‏] اختیار کار با توست، بنگر چه دستور مى‏دهى؟» (نمل33)
رئیس قلدریکا تصمیم خود را عملی کرد. شروع به کار رسانه‌ای و اسلام‌هراسی کرد. و گفت: سردار سلیمانی برای ما خطرناک است. 
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (نمل34) [ملکه‏] گفت: «پادشاهان چون به شهرى درآیند، آن را تباه و عزیزانش را خوار مى‏گردانند، و این گونه مى‏کنند.» (نمل34)
با این ترفند کلی سلاح به گاوهای شیرده فروخت. 

ادامه مطلب

سلام
همان طورکه می‌دونید شاید نمی‌دونید. من کتابی نوشتم همین مدل که قبلا می‌نوشتم. یعنی یک داستان فانتزی کوتاه کمی شوخ‌طبعی توش و تفسیر.
طنز و تفسیر با هم. چند سالی هم زمان برد.
اگر می‌خواستم هر کدوم رو جدا بنویسم خیلی راحت‌ترتر بودم. مثل بچه‌ی آدم طنز می‌نوشتم خنده‌ی بیشتر هم از خواننده می‌گرفتم و یک نتیجه اخلاقی هم می‌ذاشتم توش. یا فقط تفسیر می‌نوشتم با عمق زیاد. و لازم نبود این همه مخم رو هم به کار بگیرم برای ترکیب این دو با هم. این طوری نوشتم که بیشتر توی ذهن بمونه و افراد معمولی و شاید غیرمذهبی هم بخونن. وگرنه هم طنزهای خیلی بهتر از من توی بازار هست و هم تفسیرهای بهتر.
نمی‌دونم واقعا خوبه کتاب چاپ بشه یا نشه.
می‌رم پیش مذهبی‌ها می‌گن طنز داره کار ما نیست می‌رم پیش طنزها می‌گن تفسیره کار ما نیست.frown
حالا شما بگید مدل نوشتنم خوبه بد هست چاپ بکنم یا نکنم.
انتشارات سوره مهر یک سال منو دواند و آخر کار گفت کاغذ گرونه. ما فقط روی کتاب دارای نود درصد موفقیت سرمایه می‌ذاریم. نشر چشمه هم گفت ما فعلا طنز چاپ نمی‌کنیم. حالا اگر شما انتشارات خوب سراغ دارید معرفی کنید.اگر هم سرا نرید باز معرفی بکنید عیب ندارهsurprise
اگر انتشارات هزینه چاپ رو نده کتاب رو چاپ می‌کنه با پول نویسنده و بعد با یک وانت کتاب‌ها رو می‌فرسته در خونه نویسنده می‌گه بفرما کتابات برو خودت پخش کن ما ده تاش رو برات پخش کردیم.laugh
توی انتشارات درپیت چاپ کردن هم ارزش نداره
حالا من خودم برم مجوزهاش رو بگیرم مجانی بذارم توی اینترنت
یا مجانی نذارم الکترونیکی توی سایت‌های معتبر و پولی
یا باز بگردم دنبال انتشارات و مثلا چاپ دوم و سوم هم برسه بسه. که از نظر من کمه
یا کلا شیوه نوشتن رو عوض کنم بی‌خیال کتاب بشم
یا کلا ننویسم مثل بچه آدم برم همون با تیر و تخته هام مشغول باشم.smiley
البته راه حل آخرم اینه که توی وصیت‌نامه ام می‌نویسم درصورتی اموال من همون دوچرخه و کفشم و نون ‌خشکهام منظورمه بین ورثه تقسیم بشه که کتابمو کاملا بخونن. این جوری لااقل چند نفری می‌خونن متنبه می‌شند.laugh
شما راهنمایی کنید.
نمی‌دونم اینجا رو دو سه نفر می‌خونن. بیشتر می‌خونن یا نه. به هر حال ناشناس هم نظر بدین کمکه. اگر کمکی به ذهنتون نمی‌رسه همین طوری یه مقدار نصیحتم کنید من کمی متنبه بشم.

نون خشک دمپایی کهنه نصیحت، راهنمایی،  انتشارات، فحش مودبانه می پذیریم laugh



این مطلبم شبیه اون وقتا شد که سر کلاس اذیت می‌کردیم بعد معلم می‌اومد برامون سخنرانی می‌کرد و کلی نصیحتمون کرد. laughمن با این همه عیب دارم شما رو نصیحت می‌کنم عجیبه.indecision
یه دونه کلیپ توی گروه خانوادگی دیدم بسیار حرفه‌ای و خنده‌دار.
رفته بود گشته بود توی سیل سیستان‌بلوچستان یه نفر رو که بهش کمک نرسیده بود پیدا کرده بود و بلافاصله ربطش داده بود به قضیه هواپیمای اوکراینی و هزینه‌ای که برای کشور داشت. بعد رفته بود توی شبکه افق گشته بود، یک پژوهشگر زن که صداش بد بود رو پیدا کرده بود. و ادای صداش رو درآورده بود. حالا اون خانم دقیقا در مورد قرارداد ننگین پاریس صحبت می‌کرد. و در آخر رفته بود شبکه قرآن صحبت‌های یک معروف در مورد جن رو تقطیع کرده بود و بعد از صدای این خانم گذاشته بود. حالا اون کارش پاسخ به شبهات هست. سخنرانی نمی‌کنه. در هر مورد سوال بپرسن در همون مورد جواب می‌ده. داشت تلقین می‌کرد ما این همه مشکل داریم ون دنبال مثلا اجنه و اینا هستن. و همه در کنار هم با زبانی کاملا طنز گفته شده بود. 

ادامه مطلب


استاد گوشه‌ی سالن نشسته بود، من با خوشحالی تمام وارد شدم و گفتم: استاد مبارک است. قابله می‌گوید همسرتان دوقلو زاییده.laugh
استاد: راست می‌گویی؟!
من: کاسه‌ات را بیاور ماست می‌گوری؟
استاد: من در این وضعیت با شما شوخی دارم؟indecision
من: نه. فقط گفتم فضا عوض شود. این قدر خوشحال شدم، انگار خودم زاییدم.laugh
استاد: متوجه کلماتی هم که استفاده می‌کنی هستی که؟!
من: استاد شادی را در قالب کلمات آوردن سخت است. دیگر ناچارا مجبور شدم شادی‌ام را در قالب زاییدن بریزم.laugh
 استاد: بعد آن وقت، این می‌گوری یعنی چی؟
من: می‌گوری درواقع گوری است که در آن می‌گورانیم.
استاد: من دیگر حرفی ندارم.indecision
من: استاد بی‌خیالی طی کن.
استاد: بی‌ادب این چه مدل حرف زدن جلوی خوانندگان است!
من: البته منظور از بی‌خیالی همان بدون خیال مخرب بودن است وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ‏ فَخُورٍ (حدید23). و خدا هیچ خودپسند خیال‌پرداز فخرفروشى را دوست ندارد: (حدید23) و منظور از طی کردن همان طی الارض است.cool
در همین هنگام یک نفر در زد و تلگرافی را به دست استاد داد و رفت.
استاد همین‌طور که راه می‌رفت تلگراف را می‌خواند و رو به من گفت: گویا اقوام نزدیک،  همگی می‌خواهند بیایند خانه‌ی ما.
و آنچنان حواسش به نوشته رفت که با سر داخل در شد و سر استاد خون آمد. من دستمالی روی سرشان گذاشتم و گفتم: استاد نگرانید؟
استاد: آری.
من: نگران نباشید من خودم درب را چک کردم درب سالم است.laugh
استاد بلند خندید و گفت: آفرین. همین روحیه و ادبیات خوب است. خدا را شکر. رنج زخم که گناهان را بریزد. مهمان که حبیب خداست. فرزند هم که یا نعمت است یا رحمت.
من: یعنی می‌گویید خدا را شکر که سر قسط آید و زن زاید و مهمان برسد، عمه آید ز قم و خاله ز کاشان برسد؟ آن هم در این گرانی‌ها.
استاد: آری. این ادبیات قرآن است.
من: چه سان؟!
استاد: ادبیات این‌ روزها را نگاه کنی از ادبیات قرآن فاصله دارد. ادبیات این روزها ادبیات غُرُناست. غُر پشت غر. مثلا به فردی می‌گویی چطوری؟ می‌گوید: آقا بازار خراب اندر خراب است. و بعد از سه ساعت که از خرابی بازار می‌گوید سوار اسب شاسی‌بلندش می‌شود و می‌رود.
به دیگری می‌رسی می‌گویی چه خبر؟ می‌گوید آقا  چه بگویم. طلا فلان‌قدر گران شده، همه چی داغون. فشارش با طلا مدام بالا و پایین می‌شود.frown
هی غر هی غر. چرا نمک شوره؟ چرا تاس‌ها مو ندارند؟  همه چی مشکوکه من چقدر بدبختم همه جا یه من چرا بی‌تختم؟ 
من: ادبیات قرآن چیست؟
 استاد: ادبیات قرآن با شکر شروع می‌شود. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ‏ الْعالَمینَ‏ (2) این آیه را برای قشنگی درابتدای سوره حمد که واجب است در همه‌ی نمازها آن را بخوانیم نگذاشتند. برای این است که ادبیاتت این باشد. الکی نگفته‌اند در همه نمازها واجب است سوره حمد را بخوانیم. برای این است که ادبیات حرف زدن و ادبیات فکرت، سوره حمد باشد.
 چطوری؟ الحمدلله. بازار چطور است؟ الحمدلله. بالاخره یا عدل خدا شامل حال ما می‌شود یا فضل خدا. آلودگی داشته باشیم عدل، پاک باشیم فضل. در هر صورت سبحان الله. در هر صورت الحمدلله رب العالمین. رب العالمین یعنی جهان تحت مدیریت خداست. کار از دست خدا درنرفته و نمی‌رود.
البته ما دعا می‌کنیم فضل خدا شامل حال ما شود. اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک. (شرح اصول الکافی،صالح مازندرانی،ج10ص215.) و البته سعی می‌کنیم از گناه فاصله بگیریم که فضل خدا شامل حال ما شود. اما همه چیز تحت مدیریت خداست.
حضرت زینب(س) در مورد حادثه عاشورا فرمود: در کربلا جز زیبایی ندیدم ما رأیت الاّ جمیلا (بحارج45ص116) این حرف یعنی الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ‏ الْعالَمینَ‏ (حمد2). مدیریت و ربوبیت عالم(رب العالمین) دست خداست و خدا هر کار ‌می‌کند خوب است. چون مدیریت خدا بر اساس رحمانیت و رحیمیت است. برای همین بلافاصله می‌گوییم: الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (حمد3)
برای همین خداوند وقتی از جهنم صحبت می‌کند می‌فرماید: به‌به جهنم. نعمت جهنم را قدر بدانید. یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ‏ فَلا تَنْتَصِرانِ (رحمن35) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ‏ (رحمن36) بر سَرِ شما شراره‏هایى از[نوع‏] تفته آهن و مس فروفرستاده خواهد شد، و[از کسى‏] یارى نتوانید طلبید. (رحمن35) پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید؟ (رحمن36)
رحمانیت خداوند جهنم را ایجاد کرده است و بسیاری از ما از ترس جهنم گناه نمی‌کنیم و وارد بهشت می‌شویم. کسانی هم که وارد جهنم می‌شوند، آن هم عدل خداست. هم گناه نکردن خوب است هم اجرای عدل خوب است گرچه برای افراد جهنمی عذاب است. کلا هر کار خدا می‌کند، خوب است. 
البته وقتی بلاهای پشت سرهم بر سر ما می‌آید ما باید در اعمال خود بازنگری کنیم. 

 

ادامه مطلب

مستند عابدان کهنز رو جستجو کنید کاملش رو می تونید ببینید. 

این مستند نحوه تبدیل یک محله بد به محله خوب و تولید جوون حزب الهی رو توضیح می ده. و از مسجد این محله چندین مدافع حرم تولید شده. به این می گن مسجد. 

یه قسمت کوتاه رو به انتخاب من ببینید. 

شهید مصطفی صدرزاده معروف به سید ابراهیم 

روحیه دعا و شوخی و تلاش

دریافت


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی بازار رویا whebfwefwef تک ترانه - دانلود آهنگ جدید عشق از بین نمیره یا میمونه یا میشه نفرت تحقیق,مقاله,پروژه,پرسشنامه,جزوه,حل تمرین شرکت خدماتي تاسيساتي Teresa بازی نرم افزار روابط زناشويي